حجّت خدا در غیب
«عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ آبَائِهِ (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ)، قَالُوا: لَمَّا بَلَغَ فَاطِمَةَ إِجْمَاعُ أَبِی بَکْرٍ عَلَى مَنْعِهَا فَدَکَ، وَ انْصَرَفَ عَامِلُهَا مِنْهَا، لَاثَتْ خِمَارَهَا، ثُمَّ أَقْبَلَتْ فِی لُمَّةٍ مِنْ حَفَدَتِهَا وَ نِسَاءِ قَوْمِهَا، تَطَأُ ذُیُولَهَا، مَا تَخْرِمُ مِشْیَةَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى دَخَلَتْ عَلَى أَبِی بَکْرٍ، وَ قَدْ حَفَّلَ حَوْلَهُ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ، فَنِیطَتْ دُونَهَا مُلَاءَةٌ، ثُمَّ أَنَّتْ أَنَّةً أَجْهَشَ لَهَا الْقَوْمُ بِالْبُکَاءِ، ثُمَّ أمْهَلَتْ حَتَّى هَدَأَتْ فَوْرَتُهُمْ، وَ سَکَنَتْ رَوْعَتُهُمْ، وَ افْتَتَحَتِ الْکَلَامَ، فَقَالَتْ: … فَاحْمَدُوا اللَّهَ الَّذِی بِعَظَمَتِهِ وَ نُورِهِ ابْتَغَى مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ، فَنَحْنُ وَسِیلَتُهُ فِی خَلْقِهِ، وَ نَحْنُ آلُ رَسُولِهِ، وَ نَحْنُ حُجَّةُ غَیْبِهِ [حُجَّتُهُ فِی غَیْبِهِ]، وَ نَحنُ خَاصَّتُه، وَ مَحَلُّ قُدسِه، وَ وَرَثَةُ أَنْبِیَائِهِ». ثُمَّ قَالَتْ: «أَنَا فَاطِمَةُ وَ أَبِی مُحَمَّد [ابنَةُ مُحَمَّد]…»
ترجمه:
زید بن علی از آباء طاهرینش(علیهم السلام) روایت می نماید: هنگامی که به حضرت زهرا(علیها السلام) خبر رسید که ابوبکر او را از فدک منع کرده [و آن را غصب نموده است] و عامل آن حضرت از فدک بیرون شده چادر خویش را بر سر کرد و با جمعی از زنان قومش حرکت کرد – در حالی که چادر آن حضرت بر زمین کشیده میشد و همانند رسول خدا(صلب الله علیه و آله) گام بر میداشتند- تا بر ابوبکر وارد شدند و اطراف او را مهاجرین و انصار گرفته بودند. پارچهای در مقابل حضرت کشیده شد و آن بانو نالهای کردند که همۀ آن گروه به گریه افتادند. پس اندکی درنگ فرمود تا صدای جوشش جمعیت، خاموش شد و اضطرابشان آرام گشت.
آنگاه کلام را آغاز نمود و فرمود: …سپاسگزار باشید خدایی را که به عظمت و نورش، اهل آسمانها و زمین، وسیلهای به سوی او طلب کردند و ما وسیلۀ خدا در مخلوقاتش و آل رسول و حجّت خدا برای غیبش هستیم و ما خاصّان خدا و محل قُدس او و وارثان انبیائیم. سپس فرمود: من فاطمه دختر محمد(صلی الله علیه و آله) هستم…