مقام خادمین فاطمۀ زهرا
رَوَیَ الروانْدِی فِی الخَرَائِج: «أَنَّ أُمَّ أَیْمَنَ لَمَّا تُوُفِّیَتْ فَاطِمَةُ حَلَفَتْ أَنْ لَا تَکُونَ بِالْمَدِینَةِ إِذْ لَا تُطِیقُ أَنْ تَنْظُرَ إِلَى مَوَاضِعَ کَانَتْ بِهَا فَخَرَجَتْ إِلَى مَکَّةَ فَلَمَّا کَانَتْ فِی بَعْضِ الطَّرِیقِ عَطِشَتْ عَطَشاً شَدِیداً فَرَفَعَتْ یَدَیْهَا و قَالَتْ: یَا رَبِّ أَنَا خَادِمَةُ فَاطِمَةَ تَقْتُلُنِی عَطَشاً. فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهَا دَلْواً مِنَ السَّمَاءِ فَشَرِبَتْ فَلَمْ تَحْتَجْ إِلَى الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ سَبْعَ سِنِینَ وَ کَانَ النَّاسُ یَبْعَثُونَهَا فِی الْیَوْمِ الشَّدِیدِ الْحَرِّ فَمَا یُصِیبُهَا عَطَشٌ».
ترجمه:
راوندی در خرائج روایت کرده: وقتى حضرت فاطمه(علیها السلام) از دنیا رحلت نمود، امّ ایمن سوگند خورد که در مدینه نماند؛ زیرا طاقت دیدن آن مواضع و محلهایى که حضرت فاطمه(علیها السلام) را در آنجا دیده بود نداشت. از مدینه خارج شد و به سوى مکّه حرکت کرد. در بین راه، آب او تمام شد و تشنگى شدیدی بر او غلبه کرد، پس دستان خود را به سوى آسمان بلند کرد و گفت: پروردگارا، من خدمتکار حضرت فاطمه(علیها السلام) هستم. آیا مىخواهى مرا به واسطۀ عطش و در حال تشنگى قبض روح کنی؟
در این حال خداوند متعال دلوی آب از آسمان براى او فرستاد. او از آن آب نوشید و هفت سال از آب و غذا بىنیاز گردید. به طوریکه مردم او را در روز بسیار گرم به دنبال کارهایى مىفرستادند ولى هرگز تشنه نمىشد.
منابع:
خرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، ج۲، ص۵۳۰؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۲۸؛
و همچنین: «رَوَى عَلِیُّ بْنُ مَعْمَرٍ عَنْ الصَّادِقِ قَالَ: قَالَتْ أُمُّ أَیْمَن: خَرَجْتُ إِلَى مَکَّة فَأَصَابَنِی عَطَشٌ شَدِیدٌ فِی الْجُحْفَةِ حَتَّى خِفْتُ عَلَى نَفْسِی ثُمَّ رَفَعْتُ رَأْسِی إِلَى السَّمَاءِ وَ قُلْتُ یَا رَبِّ أَ تُعْطِشُنِی وَ أَنَا خَادِمَةُ ابْنَةِ نَبِیِّکَ فَنَزَلَ إِلَیَّ دَلْوٌ مِنَ السَّمَاءِ. وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَى: دَلْوٌ مِنْ مَاءِ الْجَنَّةِ فَشَرِبَت وَ حَقٌّ سَیِّدَتِی مَا جُعْتُ وَ لاَ عَطِشْتُ سَبْعَ سِنِینَ. وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَى: عَطِشْت فِیمَا بَیْنَ مَکَّة وَ الْمَدِینَةِ عَطَشاً شَدِیدًا فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَیْهَا دَلْواً مِنَ السَّمَاءِ فَشَرِبَتْ مِنْهَا فَمَا عَطِشْت بَعْدَهَا أَبَداً وَ إِنّ کَانَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ لِتَسْتَعِینَ بِهَا عَلَیْهَا فِی الْیَوْمِ الشَّدِیدِ الْحَرِّ وَ مَا یُصِیبُهَا عَطَش. ثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی، ص۱۹۶.
و همچنین: «کرامت شُهره نوۀ فضۀ خادمه»
مالک بن دینار گوید: «رَأَیْتُ فِی مُوَدَّعِ الْحَجِّ امْرَأَةً ضَعِیفَةً عَلَى دَابَّةٍ نَحِیفَةٍ وَ النَّاسُ یَنْصَحُونَهَا لِتَنْکُصَ فَلَمَّا تَوَسَّطْنَا الْبَادِیَةَ کَلَّتْ دَابَّتُهَا فَعَذَلْتُهَا فِی إِتْیَانِهَا فَرَفَعَتْ رَأْسَهَا إِلَى السَّمَاءِ وَ قَالَتْ: لَا فِی بَیْتِی تَرَکْتَنِی وَ لَا إِلَى بَیْتِکَ حَمَلْتَنِی فَوَ عِزَّتِکَ وَ جَلَالِکَ لَوْ فَعَلَ بِی هَذَا غَیْرُکَ لَمَا شَکَوْتُهُ إِلَّا إِلَیْکَ. فَإِذَا شَخْصٌ أَتَاهَا مِنَ الْفَیْفَاءِ وَ فِی یَدِهِ زِمَامُ نَاقَةٍ فَقَالَ لَهَا: ارْکَبِی فَرَکِبَتْ وَ سَارَتِ النَّاقَةُ کَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ فَلَمَّا بَلَغْتُ الْمَطَافَ رَأَیْتُهَا تَطُوفُ فَحَلَفْتُهَا مَنْ أَنْتِ؟ فَقَالَتْ: أَنَا شُهْرَةُ بِنْتُ مُسْکَةَ بِنْتِ فِضَّةَ خَادِمَةِ الزَّهْرَاءِ.»؛ در موسم حج زن ضعیفى را دیدم که بر شترى نحیف سوار است. مردم او را نصیحت مىکردند که با آن شتر به صحرا نرود و باز گردد؛ ولى او توجّهى نکرد و همراه بقیۀ مردم به راه افتاد. هنگامى که مقدارى از راه را در بادیه طى کردیم شترش تحمّل رفتن را از دست داد و ایستاد. او سرش را به سوى آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! نه مرا در خانهام گذاشتى و نه به خانۀ خودت رسانیدى. تو را به عزّت و جلالت سوگند اگر کسى غیر از تو این عمل را با من انجام داده بود شکایت او را به سوى تو مىآوردم. – مالک گوید:- در این حال ناگهان شخصى نزد او آمد که شترى ماده به همراه داشت و به آن زن گفت: سوار شو! هنگامى که وى سوار شتر گردید آن حیوان با سرعت عجیبى حرکت کرد. زمانى که من مشغول طواف خانۀ خدا بودم، آن زن را دیدم که طواف مىکرد. او را سوگند دادم و از او خواستم که خود را معرفى کند. گفت: من “شهره”، دختر مسکه، دختر فضّه، خادم حضرت فاطمه زهرا – یعنى نوه فضّه- هستم. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب،ج۳، ص۱۱۷؛ تسلیة المجالس، کرکی حائری، ج۱، ص۵۲۹؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۴۶.
برگرفته از سایت علمی تخصصی حضرت فاطمه زهرا (س)